روز اول محرم 1402
آقا برای کدام غمت بگریم ... غم طفلان آواره ات ؟... که هنوز از بازی های دوران کودکی شان سیر نشده بودند که قربانی خشم مردمانی گرگ صفت شدند...! غم لبان خشکت،که با خونت تر شد؟... غم هم پیمانان بی وفایت ،که مال و جان ناقابل خود را به همراهی با چون دلاوری ترجیح دادند؟... آقا شما همان همبازی های دوران کودکی حسین هستید و چه زیبا رسم رفاقت را به جا آوردید...
معاویه بن ابی سفیان، پس از ۱۹ سال خلافت، در ماه رجب سال ۶۰ هجری قمری درگذشت و بر اساس صلحی که بین امام حسن مجتبی (ع) و معاویه در سال ۴۱ هجری منعقد شده بود، معاویه حق نداشت برای خود جانشینی انتخاب کند و خلیفهی پس از او توسط شورا انتخاب میشد. با این حال، معاویه در یک سلسله اقدامات در سالهای پایانی عمرش، زمینه را برای جانشینی یزید، پسرش فراهم آورد. بدین ترتیب در ۱۵ رجب سال ۶۰ هجری قمری، بلافاصله پس از مرگ معاویه، یزید ادعای خلافت کرده و از فرمانداران استانهای خلافت اسلامی درخواست کرد تا با او بیعت کنند و آنها چنین کردند. ضمنا او به پسرعمویش ولید بن عتبه بن ابوسفیان، فرماندار مدینه، نامه نوشت، او را از مرگ معاویه آگاه ساخت و به او دستور داد تا به هر شکل از حسین بن علی (ع) بیعت بگیرد. ولید در حضور مروان بن حکم، خبر خلافت یزید و اجبار وی برای بیعت گرفتن از امام را مطرح کرده و از حسین (ع) خواست تا با یزید بیعت کند. امام حسین که بیعت با فردی شرابخوار و سگباز و بی اعتنا به اصول اسلام را جایز نمیدانست، در جواب مروان که وی را به بیعت با یزید دعوت میکرد فرمود:
همهی ما از خداییم و به سوی خدا باز میگردیم. اگر با یزید بیعت کنم، باید آخرین وداع را از اسلام بنمایم، زیرا اسلام به رهبری مانند یزید گرفتار شده، و من از جدم رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود: عهدهداری خلافت بر آل ابوسفیان حرام است.
فردای آن روز، در ۲۷ رجب سال ۶۰ هجری، حسین بن علی (ع) به همراه خانوادهاش، از مدینه خارج شد و به سوی مکه رفت و چهار ماه در مکه و در منزل عمویش، عباس بن عبدالمطلب اقامت کرد. در هشتم ذیالحجهی آن سال، و در حالی که هنوز خبر شهادت مسلم بن عقیل به مکه نرسیده بود، به سوی کوفه حرکت کرد. امام (ع) در پاسخ توصیهی به برادرش محمد حنفیه مبنی بر نرفتن به کوفه، چنین فرمود:
«.. خروج و قیـام من از روى سرکشى و خوشگذرانى و فساد و ظلم نیست، تنها براى اصلاح در امت جدم (ص) و امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم و میخواهم به سیره جدم (ص) و پدرم على بن ابیطالب (ع) عمـل کنم. پـس هر کس مرا به درستی قبول کند خدا به (پاداش) درستی سزاوارتر است و هرکه آن را رد کند، صبر مى کنم تا خداوند بین من و این گروه قضاوت کند که او بهترین حاکمان است...»
بدین ترتیب حرکت الهی امام حسین (ع) و یارانش آغاز شد.
روز اول محرم: ملاقات امام (ع) و سپاه حر ابن بزید ریاحی
در اولین روز از سال ۶۱ هجری قمری، در حالی که کاروان حضرت به دو منزلیِ کربلا رسیده بود، به سپاهی متشکل از هزار سوار به فرماندهی حرّ بن یزید ریاحی برخوردند. امام به جوانانش فرمود: به آنان آب بدهید و خود و اسـبهایشان را سـیراب کنید. در اولین ملاقات، حرّ به امام اطلاع داد که از طرف عبیدالله ابن زیاد، حاکم جدید کوفه وظیفه دارد تا از رسیدن امام به کوفه جلوگیری کند و از امام خواست تا با رفتن به مقصدی غیر از کوفه یا مدینه، جانش را به خطر نیندازد و حرّ نیز عذری برای ابن زیاد داشته باشد. امام در پاسخ حرّ، خطبهای مشهور خواندند:
«همانا آن چه را بر ما وارد شده مشاهده میکنید. دنیا زشتیهای خود را آشکار نموده و دگرگون شده، نیکوییهایش پشت کرده و ورشکستگیش برقرار گشته، و چیزی از آن نمانده جز ته ماندهای هماننده ته ماندهی آب در میان ظرف، و یک زندگی پست همچون شورهزار، آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل جلوگیری نمیگردد؟ با این وضع مؤمن باید به لقای خدایش (شهادت) اشتیاق یابد، همانا من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را جز ننگ و عار نمینگرم.»
در این هنگام، زهیر بن قین برخاست و خطاب به امام علیه السلام گفت: «سخنان تو را شنیدیم،ای پسر رسول خدا! خداوند ما را با گفتار تو هدایت فرمود، اگر دنیا همیشگی بود (و مرگ نداشت) و ما در آن همیشه میماندیم، در این میان، حرکت و همراهی با تو را انتخاب میکردیم.»
بدین ترتیب امام در اولین روز محرم، مصمم بودنِ خود در انجام ماموریت الهیاش را به حرّ گوش زد کرد و با خواندن خطبهای، زمینهی تغییر را در حرّ ایجاد کرد.
منابع:
۱- زمانی قمشهای، «پژوهشی در تاریخ عاشورا»، تاریخ اسلام در آینهٔ پژوهش
۲- عمادی حائری، «حسین بن علی، امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
۳- سید بن طاووس، «اللهوف علی قتلی الطفوف»
روز اول محرم(1)